از جمله کتبی که راجع به بواناتی مطالبی نگاشته اند می توان به چند اثر ارزشمند اشاره کرد که از آن جمله یکی سفر نامه ی حاجی پیرزاده می باشد که در دو مجلد انتشار یافته است ( هنگامی که بواناتی در بیروت ساکن بود حاجی محمد علی پیرزاده (5)چند بار با بواناتی ملاقات می کند و علاوه بر این با برادر پیرزاده موسوم به حاجی آقا حسین که حدود هفت سال در بیروت زندگی می کرده دوست بوده است. (6)

در این سفر نامه حاجی پیرزاده شرحی مفید و مفصل در احوالات و اعتقادات بواناتی نوشته است و چون مؤلف با بواناتی ارتباط نزدیک داشته است در خور توجه و با ارزش می باشد.

اثر دیگر کتاب حدیقه الشعراء می باشد که این کتاب تذکره ای است که به نقد و معرفی شعراء و نویسندگان دوره قاجار پرداخته است و مؤلف این کتاب مطالب فراوانی راجع به بواناتی تحریر کرده است ولی از آنجا که مؤلف این اثر فردی متعصب مذهبی بوده است از افکار بواناتی به خوبی یاد نکرده و بواناتی را به خاطر افکار و عقایدش سرزنش می نماید ولی با این وجود این کتاب نیز اطلاعات مفیدی در مورد بواناتی بدست می دهد.

از دیگر کتبی که در مورد بواناتی مطالبی را به نگارش درآورده است می توان از آثار ادوارد برون نام برد. ادوارد براون در لندن با بواناتی آشنا می شود و زبان فارسی را نزد او فرا می گیرد به همین دلیل وی آشنایی کامل با بواناتی داشته است. براون در اکثر آثار خویش راجع به ویژگی های بواناتی مطالبی نگاشته است که از آن جمله در کتاب یک سال در میان ایرانیان وی شرح کاملی از بواناتی می دهد علاوه بر این براون در کتاب تاریخ مطبوعات و شعر جدید ایران راجع به بواناتی اطلاعات نفیسی به دست می دهد و در این تالیف است که براون از بواناتی به عنوان نخستین شاعر سیاسی ایران یاد می کند. (سواد و بیاض ص 22)

از کتب دیگر می توان از کتاب دانشمندان و سخنرانان فارس تالیف محمد حسن رکن زاده آدمیت، کتاب سید جمال اسدآبادی نوشته سید حسن تقی زاده، کتاب تذکره مرآه الفصاحه اثر شیخ مفید «دوار»، کتاب سواد بیاض تالیف ایرج افشار، تذکره شعاعیه اثر شعاع الملک شیرازی، مرآت الشرق تألیف صدرالاسلام خویی، تاریخ رجال ایران اثر مهدی بامداد و فرهنگ رجال و مشاهیر تاریخ معاصر ایران نوشته ابوالفضل شکوری نام برد.

و همچنین مقالات متعددی در مورد بواناتی نوشته شده است که مقاله ایرج افشار در مجله دانشکده ادبیات (7)، مقاله سید حسن تقس زاده در مجله کاوه (8) و مقاله عبد الحسین نوایی در مجله اطلاعات ماهانه (9) از آن جمله می باشد.

    میرزا محمد باقر در یکی از قریه های بوانات فارس متولد، نام پدر او صابر و چون محل زندگی آنها شیدان بود به صابر شیدانی معروف شد. و در کتاب دانشمندان و سخن سرایان فارس به همین لقب شهرت یافته است. (10) سلسله اجداد بواناتی همه زارع و دهقان بوده و در بوانات به کشت و زراعت مشغول بوده اند. (11)

بواناتی در مورد اصل و نسب خویش در شمسیه لندنیه چنین سروده است:

نام سنگین چو فارس مسقط رأس است

کامم شیرین که فارس شکر آمد

نسبم ار چند از دهـــات بـــــوانات

لندن زیر فنم ذلول کـــرآمـــد

زاده منجـم ولــــی فناده لنجــــم

گوش خردمند دهر دُرر آمــد

باب ز شیدان و مــام خود زمزیجان

راه دو ساعتم سالها سفر آمـــد

خوش پدرآنکس که باقرش شده فرزند

خوش پسر آنکه صابرش پدر آمد... (12)

بواناتی پس از آنکه مبادی علوم عصر را در زادگاه خود فرا گرفت در سن 12 سالگی از بوانات به سیر و سیاحت در اطراف واکناف جهان پرداخت. (13) وی پس از آن به شیراز و پس از مدتی بوشهر می رود و در آنجا با شیرین جان که نام پدر او رمضان صباغ است ازدواج می کند وی از شیرین صاحب پسری شد که نام او را اسحاق گذاشت، البته طبق شواهد مادر اسحاق بر سر این زایمان فوت می کند. (14) و بواناتی همسر دیگری اختیار می کند و دو فرزند حاصل ازدواج دوم بواناتی می باشد چنانکه براون از یک پسر 13 ساله و یک دختر 18 ساله بواناتی یاد می کند که مسیحی بوده و به زبان انگلیسی صحبت می کردند. (15) بواناتی وقتی که وارد بیروت شده، با زنی از مردم آنجا ازدواج می کند و از این ازدواج پسری به نام محمد متولد می شود که بعدها مدیر روزنامه (البلاغ) در لبنان می شود. (16)

    بواناتی یکی از ایرانیان خوش قریحه و با استعداد بود که چهار کتاب مقدس قرآن، تورات، انجیل و زبور را حفظ داشت (17)، وی در طول عمرش به کشورهای متعددی سفر می کند. و با زبانهای متعددی آشنایی دارد. وی کتب متعددی به زبانهای مختلف تالیف کرده است که از لحاظ شیوایی و محتوای غنی مورد توجه علما و دانشمندان آن زمان بوده است. براون در مورد ویژگی های بواناتی می گوید:

« ... من در تمام عمر خویش هیچ کس را ندیدم که مثل محمد باقر در یک دنیای خیالی کمال مطلوب که خود اختراع کرده بود غرق شود این مرد نسبت به زندگی دنیایی بی علاقه بود و به تحصیل ثروت و جاه و مقام علاقه نداشت ...» (18)

بواناتی با اولین برخورد با اتباع بیگانه در شیراز آداب و رسوم آنها را تقلید کرد و به پیروی از آنها لباس اروپایی یعنی کت و شلوار پوشیده و پاپیون به کار برد و عطر استعمال می کرد. (19)

    بواناتی از محدود افرادی می باشد که در دوران حیات خویش به چندین مذهب گرایش داشته است و به درجات بالایی در آن ادیان دست یازیده است. بواناتی در ابتدا مثل اجدادش شیعه 12 امامی بوده است ولی پس از مراحل شباب به طریقت درویشی گرویده و در این زمان که بواناتی در شیراز سکونت داشته است در منزل خویش بعضی از طیور مختلف الشکل را به نمایش در آورده و مردم را به تماشا دعوت می کرده است و در این حین صحبتها و دعاوی عجیب و غریب می نموده است. گاهی می گفته من حضرت روح الله هستم، زمانی ادعا می نموده که منتظر نزول آن حضرت هستم، گاهی خود را نایب حضرت حجت موعود معرفی می کرده است و همچنین ادعای اطلاع از هر علمی می نموده است. (21) وی خود را میرزا باقر خدایی معرفی می نماید. بواناتی زمانی که در بوشهر بود همواره در تاویل و تنزیل کلام الهی مداخله می نمود آیه ای را عنوان می نمود و به میل خود تعبیر می نموده از دیگر کارهای بواناتی این بود که او ترتیب قرآن را تغییر می داد و به اینگونه آیاتی را که در مکه نازل شده اند برآیاتی که در مدینه نازل کرده بودند مقدم می داشت. (22)

سپس بواناتی سفری به هندوستان می رود و برای پی بردن به اساس مسیحیت نصرانی شد و علوم عبرانی، یوانانی و لاتینی را فرا گرفت. (23)

و با طایفه نصرانی به معاشرت پرداخت و به خود لقب جان « محقق مسیحی» داد و در خواندن انجیل و کلمات و قانون عیسویان جهد کامل نمود و این مذهب را حق دانسته و به تبلیغ این کیش پرداخت. (24) و در این مذهب به درجه ای رسید که مبلغین و رهبانان این مذهب خواستند او را به رتبه اسقفی ترقی دهند. ولی سرانجام پس از مطالعات فراوان و از آن جمله مطالعه آثار ولتر (25) و برخی از طبیعیون از روی تحقیق و یقین دریافت که مذهب و طریقه عیسویان بسیار بی پا و بی معنی می باشد و کتاب انجیل بعد از حضرت عیسی عده ای از مردم به سلیقه و خیال خود نوشته اند (26) به همین دلیل بواناتی از مذهب نصاری منصرف شده و در سفری که به بغداد نمود به کیش یهودی در آمد و به اندازه ای در علوم و عقاید مذهبی یهود صاحب نظر شد که پس از چندی به مرتبه خاخامی ارتقاء یافت. (27) و مشهور به ابراهیم حکیمی یهودی شد و مدتی در بغداد و هندوستان مردم را ترغیب و تحریض به آیین یهودی می کرد و حتی تورات را نیز حفظ کرده بود ولی سرانجام به این نتیجه رسید که مذهب یهودی سخت، کهنه و طریقه منسوخ شده است لذا از آن مذهب نیز کناره گرفت (28) پس از آن بواناتی آیین جدیدی به وجود آورد که آن را مسیحیت اسلامی یا اسلام مسیحی نام نهاد و کتب و رسالاتی نیز در بیان عقاید خویش به نظم و نثر به فارسی و انگلیسی تالیف نمود و مدتی از عمر خویش را نیز صرف تبلیغ دین خویش نمود. (29) بواناتی پس از آن لامذهب صرف می شود و او را باقر کفری می نامند و به همین منوال بود و او داخل هیچ مذهب و آیینی نمی شد تا اینکه بنا بر قول حاجی پیرزاده یک شب حضرت محمد (ص) را در خواب زیارت می نماید آن حضرت نسبت به بواناتی اظهار تلطف ومهربانی می نماید و او را از بند جهل و گمراهی نجات می دهد. (30) پس از این بواناتی به خواندن قرآن روی می آورد و چون با روایات تورات و انجیل آشنا بوده و زبان عربی را کامل می دانسته با استفاده از دلایل و روایات واقع در تورات و انجیل عیسویان و یهودیان را بدین اسلام دعوت می کرده و به این ترتیب تعداد کثیری را به دین اسلام دعوت نموده است. (31) و در همین زمان هست که بواناتی روزنامه هایی در باب ترویج مذهب اسلام به زبان انگلیسی در لندن چاپ می کند و در کوچه و بازار بین مردم پخش می نماید و در نوشته هایش اشعاری در رد مسیحیت می نوشت تحت عنوان « انکر الصلیب و مات الخنزیر» بواناتی درلندن نزدیک دویست هزار ورقه چاپ کرده و بین مردم منتشر می کند که البته این اقدامات او موجب نارضایتی کشیشان و بعضی از مردم لندن شد و موجب آزار و اذیت او گردید (32) بواناتی درتبلیغ دین اسلام در انگلستان بسیار تعصب داشت. (32) و از جمله کسانی که توسط بواناتی به دین اسلام گرایش پیدا کرده و معتقد و مقید به دین اسلام شده بود ادوارد براون بود که از بابت اسلام خویش بسیار مشعوف و                      مسرور بود. (34)

    بواناتی از جمله افرادی بود که اکثر عمر خویش را به تحقیق، مطالعه و تدریس سپری کرد او کتب ومقالات متعددی بر جا گذاشته که از جمله آثار او که بطور مستقل چاپ شده دو منظومه «شمسیه لندنیه» و «سدیره ناسوتیه» است که هر دو مملو از الفاظ نامهجور و مشحون از لغات عربی و ممزوج با کنایات و استعارات دور از ذهن و مبتنی بر اصلاحات کلامی و دینی به ملل مختلف است. قصیده «شمسیه لندنیه» (آفتاب کوچک) اشارات متعدد البته غیر روشن و معما مانندی نسبت به وقایع واوضاع سیاسی ایران، تضاد  منافع میان روس و انگلیس و عهد شکنی های آنها نسبت به ایران ومزمت اشخاص و مصادر امور ممالک انگلیس و روس دارد (35) منظومه دوم یعنی «سدیره ناسوتیه» بیشتر عقاید کلامی وافکار مذهبی بواناتی می باشد. (36) که البته این منظومه نیز پر از استعارات و کنایات عجیب و لغات و اصلاحات دینی است، اثر دیگر بواناتی تفسیری است از قرآن که مطابق میل و سلیقه خودش نوشته است این تفسیر که « روضات لندنی و فتوحات انجمنی و کنایت از قرآن معطر» نامیده شد تفسیری منظوم از 26 سوره قرآن میباشد که این تفسیر در سال 1883م. در لندن نوشته شده است که قسمتی از آن تفسیر که نزد ادوارد براون بوده اینک جزء کتابهای وی در کتابخانه دانشگاه کمبریج می باشد(37). بواناتی همچنین قرآن را در چهار قسمت تقسیم کرده بود: 1ـ پند و اندرز           2ـ قصص و حکایات3ـ احکام قابل اجراء 4ـ احکام غیر قابل اجراء که هر قسمت را مجزا چاپ کرده (38). اثر دیگر وی که در مجموعه « y.g» در کتابخانه براون موجود است « مفتاح الفرقان فی ترتیب سورالقرآن» می باشد. بواناتی همچنین در نوشتن فرهنگ انگلیسی                                                          ( RICH  ARLSOWS  ENIGLISH  DICTIONARY  ) که ریچارد سون از علمای انگلیس ترتیب داده بود شرکت داشته است. (39)

علاوه بر اینها بواناتی مقالات و شعرهایی در زبان بیگانه دارد که از آن جمله قصیده ها و غزلهایی در زبان عبرانی می باشد که همه یهودیها در فصاحت و بلاغت تصدیق می نمایند. (40) بواناتی یک ترجیع بند در توحید و قصیده مطولی در ثنای حضرت علی (ع) دارد که بیش از 120 بیت                  می باشد. (41)

نمونه ای از ترجیع بند بواناتی چنین است:

ای قد سروت آفت جانــم          در جمال تو سخت حیرانــم

گه دهم نسبت به مـاه منیر       یا که خورشید انورت خوانم

بهتری زانچه من همی گویم      برتری زآنچه من همی دانم ...

                      ... گویم و از کسی ندارم باک

                      انت ربــــی ولا الله سواک ...

 

 

 

و چند بیت زیر از قصیده های است که در وصف حضرت علی (ع) سروده است:

         علــی عالـــی اعلای معلی کــه بـــود

ذات او باعث ایجاد همه کــــون ومکان

آنکه علیون بودش اسم بــه تورات و زبور

قرقلط نام به انجیل و ولـــی در قرآن ...

من و وصف تو که خاک بدهان شرمم باد

کی توان ذره بــه خورشید رسید آسان ...

بواناتی یکی از مردان جهاندیده بود که به اکثر ممالک اسلامی سفر کرده است وی از سن 12 سالگی که از بوانات به شیراز آمد مدت 30 سال در کشورهای مختلف به سفر پرداخت او پس از بوانات به شیراز آمد و مدتی در شیراز بود در آنجا به تحصیل علوم عصر خود پرداخته و پس از آنکه به کافر بودن متهم می شود از شیراز به بوشهر رفته است و چند ماهی در آنجا سکونت داشته و از آنجا به هندوستان می رود (42) و در آنجا بود که با علمای عیسوی آشنا می شود و به مسیحیت گرایش پیدا می کند (43) پس از هندوستان بواناتی سفری به عراق عرب دارد و در آنجا به آئین یهود گرایش پیدا می کند پس از مدتی دوباره به ایران باز می گردد و در بوشهر ساکن می شود و در همین زمان است که در بوشهر ازدواج می کند (44) بواناتی دوباره عزم سفر می نماید و این بار به مصر رفته و از آنجا به اروپا و انگلستان می رود و در لندن با ادوارد براون آشنا می شود و به او زبان فارسی می آموزد و هم در این زمان است که دو منظومه «شمسیه لندنیه» و «سدیره ناسوتیه» را به طبع       می رساند، از لندن، بواناتی به پاریس مسافرت می کند و در آنجا با سید جمال الدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده به انتشار روزنامه عروه الوثقی دست می زند (45) وی مدتی بعد به علت بیماری دخترش بنا به تجویز پزشکان به لبنان سفر می کند ولی دولت عثمانی با ماندن او در بیروت به علت فعالیتهای سیاسی و همکاری با شیخ محمد عبده مخالفت می کند (46) و او دوباره به ایران باز                 می گردد و در تهران، زمانی که سید جمال الدین اسدآبادی را از ایران تبعید نمودند، بواناتی به خاطر همکاری با سیدجمال الدین اسدآبادی به زندان می افتد که این حادثه در سالهای 1308 ـ 1307 رخ داده است. (47)

اولین آشنایی بواناتی با ادوارد براون در سال 1883 صورت گرفته و این زمانی بوده که براون برای خواندن زبان فارسی نزد بواناتی می رود، براون در این رابطه چنین می گوید « دفعه اول که من به ملاقات محمد باقر رفتم منظورم این بود که حافظ و مثنوی را به من درس بدهد و در عوض از من حقوقی در خور زحمت خود بگیرد من می توانستم حافظ و مثنوی را بخوانم ولی می خواستم که معانی اشعار حافظ و مولانا جلال الدین را ادراک کنم و میرزامحمد باقر هم پیشنهاد مرا پذیرفت اما در اولین جلسه درس هنوز ده دقیقه از مطالعه حافظ نگذشته بود که ناگهان میرزا محمد باقر کتاب را از دستم گرفت و کنار گذاشت سپس از کشوی میز کوچکی یک بسته کاغذ بیرون آورد و گفت من شعرهای خود را بهتر از اشعار حافظ دوست میدارم و اگر شما میل دارید که در زبان فارسی پیشرفت کنید باید آثار مرا بخوانید برای اینکه اگر نثر و نظم مرا بفهمید فهم اشعار حافظ برای شما اشکالی نخواهد داشت... » (48)

بواناتی در تدریس براون اول بار از درس قرآن شروع می کند و به براون تفسیر قرآن می آموزد و به همین دلیل براون علاقه شدید به اسلام و قرآن پیدا می کند (49) چنانکه حاجی پیرزاده درباره او میگوید: « هنگامی که حقیر در لندن بودم و مستر براون را ملاقات نمودم که او از شاگردان و تربیت یافته های میرزا باقر بود چنان معتقد و مقید بدین اسلام شده بود که مافوق آن به تصویر نمی آید و از بابت اسلام خیلی مشعوف و مسرور بود و ذکر و فکر خود را منحصر بصحت و اسلامیت و مذهب و آئین می داشت و الحق مستر براون بسیار با شوق و شعور و شعف بود و قرآن مجید را در نزد میرزا باقر در لندن بسیار خوانده و تفسیر آن را بقدر دانایی خود تحصیل نموده بود» (50) رشته الفت بین بواناتی و براون محکم بود و بروان برای یاد گرفتن زبان فارسی نزد بواناتی می رفت و این دوستی ادامه داشت تا اینکه بواناتی در سال 1885 م. به خاطر بیماری دخترش مجبور شد به لبنان سفر نماید البته پس از آن همچنان بواناتی با براون مکاتباتی داشته است.

    بواناتی یکی از دوستان سید جمال الدین اسدآبادی بود که در امور سیاسی و آزادیخواهی و مبارزه علیه استبداد ناصری با او همکاری نزدیکی داشته است، درباره اولین برخورد سید جمال و بواناتی چنین آمده است که بواناتی را در جوانی به علت عقاید و نظریاتش در شیراز تکفیر کردند او از آنجا بسوی بوشهر فرار کرد در بین راه (ظاهراً در برازجان که 12 فرسنگی بوشهر است) بواناتی را دستگیر کرده و خواستند نزد یکی از علما ببرند و حکم قتلش را گرفته و او را بکشند دراین بین سید جوانی از علما که از بوشهر به شیراز می رفت به آنجا وارد شده و مردم بواناتی را پیش او بردند وی بدون تأمل یک سیلی سخت به صورت بواناتی زد و او را با عبارات « ملعون» و « کافر» خطاب فرمود و به مردم گفت که این ملعون باید پیش من بماند تا او را درست استنطاق کنم و فردا صبح حکم قتل او را بدهم به این ترتیب مردم متفرق شدند و بواناتی را در منزل سید زندانی کردند، در نیمه های شب آن سید خود را آهسته به اتاقی که بواناتی در آن زندانی بوده می رساند و او را بیدار می کند و پس از عذر خواهی به او پیشنهاد فرار می دهد و اسباب فرار او را فراهم ساخته است». (51) به این گونه بواناتی نجات پیدا می کند و بعدها که بواناتی سیدجمال الدین را در لندن می بیند می شناسد که همان فردی است که او را رهانیده است.

بواناتی احترام و ارادت زیادی نسبت به سید جمال روا می داشت که دراین رابطه روایتی که حسین قلی خان نواب (که شاگرد بواناتی بود) نقل می کند نشانگر این موضوع می باشد او می گوید روزی بواناتی ما را نزد سیدی برد که بسیار خوش بیان و جذاب و با حرارت بود و چون سید رشته سخن را بدست می گرفت بواناتی همچون نقش بر دیوار و خموش نشسته و گویی که کلمات سید را همچون جواهر گرانبهایی در گوش هوش خویش می نمود و این در حالی بود که بواناتی خود مردی زبان آور و ناطق و به دانایی خود مغرور بود و در مجالس و مباحثات عادی مجال صحبت را به هیچ کسی نمی داد و احاطه عجیب وی به علوم اسلامی بخصوص تاریخ وعلوم دینی بدو مجال می داد که ساعتهای متوالی بدون آنکه اظهار خستگی کند یا در شنوندگان آثار کسالتی پدید آید صحبت کند با این حال آن روز در حضور سید سراپا گوش شده بود. من از این حالت بسیار تعجب کردم و پس از جلسه از بواناتی سبب آن را سؤال کردم و او گفت که آن شخص سید جمال الدین اسدآبادی بود و گفت: « من دریاچه ای در شوره زار هستم و جمال الدین اقیانوسی در بیکران». (52)

بواناتی با سید جمال در زمینه های سیاسی و ادبی نیز همکاری می کرده است از آن جمله در نشر روزنامه عروه الوثقی که مدیر آن سید جمال بود در کنار افرادی چون شیخ محمد عبده فعالیت              می کرده است. (56)

تأثیر سید جمال در بواناتی تا آن حد بود که طبق گفته بواناتی او در اواخر عمر بدست سید دوباره مسلمان شده و آن عقاید قبلی خویش را کنار گذاشته است. (57)

بواناتی همواره به علت همکاری با سید جمال الدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده تحت تعقیب و آزار بوده است که از آن جمله در حدود سال 1305 چون در بیروت با شیخ محمد عبده و سید جمال الدین همکاری داشته است دولت عثمانی او را از لبنان اخراج می نماید (58) و همچنین زمانی که سید جمال الدین به دستور ناصر الدین شاه از ایران تبعید شد بواناتی را به جهت همکاری با سید در سال 1308 به زندان افکندند (59) که سرانجام پس از چندی پسر بواناتی به نام میرزا اسماعیل به تکاپو افتاد تا پدرش را از حبس آزاد نماید و در این رابطه به علی اصغر خان امین السلطان متوسل شد و به وساطت او ناصرالدین شاه دستور داد او را آزاد کنند و قرار شد که با قبول مستمری برای تبلیغ اسلام به انگلستان برود ولی اندکی پس از آزادی مبتلا به مریضی شد و درگذشت. (60)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

« کتابنامه»

1.  دانشمندان و سخنسرایان فارس، محمد حسین رکن زاده آدمیت، صحفه 413.

2. مجله اطلاعات  ماهانه شماره (1)، (25) 1329، سال سوم، این ایرانی عجیب ص 15.

3.  یکسال در میان ایرانیان، ادوارد براون، ص 60.

4. مجله دانشکده ادبیات، شماره (1)، سال یازدهم تهران، مهر 1342، میرزا محمد باقر بواناتی استاد زبان فارسی ادوارد براون ص 33.

5. از عرفای مشهور عصر ناصری و مظفری است که بسیار مورد احترام رجال تهران بود و در سال 1321 در گذشت.

6.  سواد و بیاض، ایرج افشار، ص 33.           7. مجله دانشکده ادبیات.

8. مجله کاوه، شماره (3)، سال دوم دوره جدید،1921م ـ1290ش، نشرو یس،تهران، چاپ اول.

9. مجله اطلاعات ماهانه.           10. سواد و بیاض، ص 10.        11. حدیقه الشعرا، ص 1636.

12.                     سواد و بیاض، ص 26 ـ 25 و دانشمندان و سخنسرایان فارس، ص 420.

13.    حدیقه الشعرا، ص 1636.          14. سواد و بیاض ، ص 26-25 و دانشمندان و سخنسرایان فارس، ص 415.       15.  یکسال در میان ایرانیان، ص 63.       16. سواد و بیاض، ص 26.

17.    تذکره مرآه الفصاحه، شیخ مفید «داور»، ص 599.       18. یکسال در میان ایرانیان، ص 61.

19.    دانشمندان وسخنسرایان فارس، ص413. 20. مجله اطلاعات ماهانه عبدالحسین نوایی،ص 18.

21.    همان اثرص 12ـ 11.    22.  سواد و بیاض ص 23.    23. سفرنامه حاجی پیرزاده، ص 208.

24.    یکسال در میان ایرانیان، ص 60.      25. سفرنامه حاجی پیرزاده، ص 208.

26.    همان کتاب، ص 209.                    27.  سفرنامه حاجی پیرزاده، ص 210.   

28.    مجله راهنمای کتاب، ص 232.        29.  سفرنامه حاجی پیرزاده، ص 210.

30. .سیر فرهنگ ایران در اروپا، ص 140.    31. سواد و بیاض، ص 28-27.

32.    همان اثر، ص 31.         33. دانشمندان و سخنسرایان فارس، ص 40.

34.    مجله اطلاعات ماهانه، ص 17.       35. سفرنامه حاجی پیرزاده، ص40.      36. مجله اطلاعات ماهانه، ص 17.        37. سفرنامه حاجی پیرزاده، ص 42.   38. حدیقه الشعرا، ص 1638 و ص 1639.      39. مراه الفصاحه، ص 599.        40. سواد و بیاض، ص 23.                 41. همان اثر، ص 6.                42. تاریخ معاصر ایران، پیترآوری، جلد اول، ص 203.  43. یکسال در میان ایرانیان، ص 64.              44. مجله دانشکده ادبیات، ص 34.        45. یکسال در میان ایرانیان، ص 61.    46. مجله اطلاعات ماهانه، ص 17.      47. سفرنامه حاجی پیرزاده، جلد دوم، ص 210.      48. مجله کاوه، شماره 3، سال دوم، دوره جدید، 1921، ص 10.   49. سواد و بیاض، ص 18.   50. تاریخ معاصر ایران، پیترآوری، ص 203.     51. دانشمندان و سخنسرایان فارس، ص 417.    52. مجله دانشکده ادبیات، ص 33.                53. همان اثر، ص 34 و دانشمندان و سخنسرایان فارس، ص 417.     54. سواد و بیاض، ص 22 و دانشمندان و سخنسرایان فارس، ص 422.   

« پایان»